.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
حاشيه هاي يك روز كاري با استاندار مازندران

تقريباً حدود 14 ساعت قبل به همراه طاهايي از ساري به سمت شهرستان چالوس حركت كرديم. مقصد ما شهر مرزن آباد بود و مي بايست كلنگ آغاز عمليات اجرايي فاز دوم تعريض محور كندوان به دست استاندار به زمين زده مي شد.
با توجه به برنامه زمان بندي شده بايد ساعت 15:30 در محل پروژه مي رسيديم، اما وقتي به ابتداي محور كندوان در خروجي كمربندي چالوس رسيديم، شاهد صحنه اي بوديم كه رسيدن سر وقت ما به برنامه را در هاله اي از ابهام فرو برد.
ترافيك سنگيني پيش روي ما بود به طوري كه اول احتمال دادم برنامه لغو شده و از رفتن به محل پروژه خودداري مي كنند. اينجا بود كه ضرورت آغاز طرحي كه براي كلنگ زني به سويش مي رفتيم بيش از پيش روشن شد.
با عبور از قسمت هايي از آزاد راه در حال ساخت تهران- شمال و ترافيك سنگين شهر مرزن آباد، با حدود 5/1 ساعت تاخير به محل اجراي پروژه رسيديم كه جمعيت زيادي آنجا منتظر بودند. كنار جاده جايي براي مراسم آماده كرده بودند، طاهايي هم خيلي اصرار داشت كه مجري برنامه قبل از هر چيز از قول وي به خاطر تاخير از حاضرين عذرخواهي كند.
نگاهي به جاده پرترافيك انداختم، قيافه سرنشين هاي اتومبيل هايي كه در مسير در حال حركت بودند جالب توجه بود، با تعجب به جمعيت نگاه مي كردند و چند لحظه اي طول مي كشيد تا بفهمند چه خبره. مكان كلنگ زني پروژه شايد در يكي از زيباترين نقاط جاده كندوان بود، طبيعت چشم نواز ، كوهستان زيبا و دره اي عميق و رودخانه چالوس كه پايين دره قابل مشاهده بود، دقيقاً جلوي چشممان قرار داشت.
بعد از سخنراني تعدادي از مسوولين استان و شهرستان، كه از حوصله جمع خارج بود نوبت به طاهايي رسيد و او هم كه خوب مي دانست تا پايان امروز برنامه هاي زياد ديگري هم دارد كوتاه و مختصر مطالبش را بيان كرد. بلافاصله بعد از سخنان طاهايي، براي كلنگ زني به محل از پيش تعيين شده رفتيم. موضع گيري و رقابت عكاس ها براي استقرار در محلي مناسب كه بتوانند اين لحظه را به ثبت برسانند، جالب و تماشايي بود، كلنگ توسط استاندار به زمين زده شد تا اميد رفع معظل ترافيك اين منطقه در مردم ايجاد شود.
از آنجا يك راست به سمت كلاردشت و شهر حسن كيف حركت كرديم. در مسير زيبا و كوهستاني كلاردشت موضوعي باعث شد تا لذت تماشاي مناظر را از ياد ببرم و با غصه به اطرافم خيره شوم و آن موضوع ساخت و سازهاي بي رويه و تجاوز آشكار به منابع طبيعي اين منطقه بود. اما از اين ساخت و سازها بدتر و آزاردهنده تر، پلاك بندي هر جا كه چشم كار مي كرد حتي در مرتفع ترين نقاط كوهستان بود كه علامت سوالي در ذهنم ايجاد كرد. كدام قانون و مجوز اجازه چنين كاري به اين افراد داده است؟ و اگر هم غير قانوني ست پس چرا كسي به داد عرصه هاي زيباي كلاردشت نمي رسد؟
بگذريم!
وقتي به سالن اجتماعات محل برگزاري مراسم بهره برداري از خط انتقال گاز به كلاردشت رسيديم، جمعيت زيادي منتظر استاندار بودند. برنامه رسمي شروع شد، در مدت برگزاري مراسم تعداد زيادي از مردم نامه به دست سراغ طاهايي مي آمدند و به همين جهت مدت زيادي از وقت استاندار به مطالعه و پي نوشت اين نامه ها گذشت. مراسم با تجليل از مديران شركت گاز تمام شد و استاندار در انبوه جمعت به سمت مشعل گاز حركت كرد. اين مشعل در جوار يك پارك بازي كوچك قرار داشت.
از محل سالن اجتماعات تا مشعل گاز كه قرار بود به صورت نمادين توسط استاندار روشن شود 100 متري فاصله بود كه پياده تا آنجا رفتيم. وقتي رسيديم بچه هايي رو ديدم كه به صورت فشرده كنار هم روي وسايل بازي نشسته و منتظر رسيدن جمعيت بودند.
با لاخره طاهايي با ذكر نام شهدا مشعل را روشن كرد و بدين ترتيب اولين شهر كوستاني مازندران، از نعمت گاز بهره مند شد و در اين هنگام صداي صلوات مردم بود كه فضا را عطرآگين كرد، مردمي كه در گذشته با مشقت زيادي سوخت مورد نياز خود را تامين مي كردند امروز اميدوار به فصل سرماي آينده كه در اين منطقه بيش از 8 ماه ادامه دارد، چشم دوخته بودند و خواسته مهم شان اين بود كه كار نصب انشعاب ها و ارسال گاز به منازل قبل از شروع سرما انجام شود. با روشن شدن شعله گاز در دل تاريكي، بچه هايي كه روي اسباب بازي ها نشسته بودند از هيجان شروع كردند به جيغ زدن و خوشحالي خودشان را اينگونه نشان دادند.
ساعت از 20:30 گذشته بود و مقصد بعدي ما روستاي پيمبور براي روشن نمودن روشنايي گاز در منزل شهيدان طهماسبي بود. اما در مسير پيمبور گفتند كه پدر شهيد بناوند در روستاي پيشمبور منتظر حضور استاندار است. براي روشن نمودن شعله گاز در منزل اين شهيد بزرگوار در روستاي پيشمبور هم توقف كوتاهي داشتيم. پدر بزرگوار شهيد بناوند پيرمرد زنده دل و مهرباني بود كه چهره دوست داشتني داشت و حسابي با استاندار گرم گرفته بود انگار خيلي وقت است كه او را مي شناسد. موقع روشن كردن شعله گاز همه دنبال كبريت مي گشتند، كبريت را هم كه آوردند انگار نم كشيده بود و چند بار امتحان كردند تا روشن شد ، بالاخره پس از مدت كوتاهي با ياد شهيد بناوند شعله گاز منزل اين شهيد را روشنايي بخشيد.
پس از اقامه نماز در مسجد اين روستا، از جاده اي كوهستاني و باريك به روستاي پيمبور و منزل شهيدان طهماسبي رسيديم. منزل اين پدر و پسر شهيد بسيار ساده و بي تكلف بود، پس از روشن شدن مشعل گاز توسط استاندار، اهالي روستا از وي خواستند كه براي چند دقيقه پاي صحبت هاي آنان بنشيند، خانه شهدا كوچك و بي آلايش بود و مردم اصرار داشتند در همين اتاق كوچك كه جمعيت را به سختي در خود جاي داده بود، درخواست خود را مطرح كنند. طاهايي و همراهانش نشستند تا درخواست اهالي را بشنوند، در همين فاصله با چايي و كيك از ما پذيرايي كردند، وقتي خواستم كيك بردارم جواني كه جعبه كيك در دستش بود به من گفت " بيشتر بردار، از قيافت پيداست خيلي گرسنه اي" .
خواسته مردم آسفالت بخشي از راه فرعي روستا بود كه استاندار هم به مديرعامل شركت گاز دستور داد علاوه بر اجراي تعهدات خود و خارج از حوزه وظايف به احترام شهداي اين روستا، كار آسفالت منطقه مورد نظر اهالي را انجام دهد.
قرار بود ساعت 20 در روستاي كشكو از توابع بخش مركزي شهرستان تنكابن باشيم، اما ساعت از 21:30 گذشته بود و ما همچنان در ارتفاعات كلاردشت بوديم. با سرعت به سمت تنكابن حركت كرديم كه بعضي اوقات سرعت بالاي اتومبيل ها در جاده هاي پر پيچ و خم و جنگلي آن منطقه، موجب ترس من و شايد بسياري از همراهان مي شد.
ساعت 23 به روستا رسيديم، فكر نمي كردم كسي در مسجد محل مانده باشد و پيش خودم گفتم زود كارمان تمام مي شود. اما شوق گازدار شدن مردم را همچنان منتظر نگه داشته بود. طاهايي گفت كه همين بيرون و پس از روشن كردن مشعل، مديرعامل شركت گاز استان توضيحاتي راجع به پروژه بدهد. اما با اصرار اهالي و شوراي محل براي انجام مراسم به مسجد رفتيم. صحبت هاي مسوولين كوتاه بود و خوشبختانه از طولاني كردن سخن خودداري كردند اما همين خلاصه گويي هم 1 ساعت طول كشيد.
بالاخره ساعت 1 بامداد يك شنبه فرصتي دست داد تا شام بخوريم هر چند كه هم از زمانش گذشته بود و هم خود من به زور چشمانم را باز نگه داشته بودم.
روز سخت و پركاري بود و حدود ساعت 3:45 بامداد به منزل رسيدم. در مسير بازگشت، برنامه هاي اين روز كاري را در ذهنم مرور مي كردم، تصور چهره هاي مردمي كه از نعمتي برخوردار مي شدند و از اين بابت احساس خوبي داشتند، رنج سفر و خستگي را از يادم مي برد و با خود مي گفتم چقدر راحت و با ارائه خدمت مي توان دل مردم را شاد كرد.
به اميد روزي كه همه روستاها و نقاط دوردست استان و كشور عزيزمان از نعمت ها و خدمات رفاهي زندگي بهره مند گردند.
منبع: سايت استانداري


























استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.119 seconds.